مَلِکزادهای، گنج فراوان از پدر میراث یافت. دست ِ کرم برگشاد و داد سخاوت بداد و نعمت بیدریغ بر سپاه و رعیت بریخت. (1)
نیاساید مشام از طبلهی عود بر آتش نـِه، که چون عنبر ببوید (2)
بزرگى بایدت بخشندهگى کن که دانه تا نیفشانى، نروید
یکی از جلسای بیتدبیر(3)، نصیحتاش آغاز کرد که ملوک پیشین مرین نعمت را به سعی اندوختهاند و برای مصلحتی نهاده، دست ازین حرکت کوتاه کن که واقعهها در پیش است و دشمنان از پس، نباید که وقت حاجت فرومانی.
اگر گنجى کنى بر عامیان بخش رسد هر کد خدایى را برنجى
چرا نستانى از هر یک، جوى سیم که گرد آید تو را هر وقت گنجی؟(4)
مَلِک روی ازین سخن به هم آورد و مرو را زجر فرمود و گفت: مرا خداوند تعالا مالک این مملکت گردانیده است تا بخورم و ببخشم، نه پاسبان که نگاه دارم.
قارون هلاک شد که چهل خانه گنج داشت «نوشینروان» نمرد که نام نکو گذاشت (5)
توضیحات:
(1) معنی جمله: حق بخشندهگی را تمام و کمال گزارد و بر لشکریان و مردم، نعمت فراوان ارزانی داشت
(2) طبله: صندوقچهی کوچک * عود: چوبیست سیاهرنگ که دود آن، بوی خوش دارد* معنای بیت: از عودی که در صندوق نهان شده، بو و بهرهای نیاید، اما چون آنرا بیدریغ بر آتش نهی، مشام را نوازد و سرمستات کند
(3) جلسا: همنشینان و ندیمان
(4) معنای قطعه: اگر گنج عظیمی را بین عامهی مردم پخش کنی، چیز قابل توجهی نصیب کسی نمیشود، اما اگر خلاف این عمل کنی و از هر یکی ذرهای باج و خراج بستانی، هر روز تو را مالی فراوان فراهم آید
(5) شیخ، بیت معروفی نیز در هماین مضمون دارد: «سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز مرده آن است که ناماش به نکویی نبرند»
طبقه بندی: حکایت های آموزنده